Friday, August 31, 2012

91.6.11


Oh, I am so I don’t know what, but I think maybe we should change some stuff. Maybe I just need to go out, this thesis is killing me although I do nothing, exactly nothing!
الان توی نوشته های مارگزیده جون خوندم که گویا حال شادمهر خدا رو شکر خوبه! بخدا من منظوری ندارم فقط میخواستم بگم that is a big relief really!

یه نفرم توی این دنیا حالش خوب باشه جای شکرو تشکر از خداوند منان رو داره...
اخیرا به نظرم میرسه که اگر انسان با خودش English حالا  British یا American اش فرقی نداره، صحبت کنه، میزان فان بیشتری از زندگی نصیبش میشه! من همینجا به خاطر این ادبیات بد و زشت، عذرخواهی میکنم (از فرزندان عزیزم که این وبلاگ برای اونها به یادگار گذاشته شده) و اعلام میکنم که در حال حاضر اصول فارسی نویسی بر کوتاه نویسی جملات هست! زمان شماها معلوم نیست چی شده باشه، به هرحال ثبات اینجا مفهوم زیادی نداره و منم امروز که تو مود نیستم به نظرم زیادم بد نیست. واقعا تنوع توی زندگی لازمه!
در ادامه بحث اصلی مربوط به حرف زدن با خودم، فکر میکنم کمی جوگیر شدم ولی الان که بیشتر فکر کردم، متوجه میشوم که چون من بخش عمده فانی که از زندگی نصیبم میشه مال زمانهایی هست که سریالهای کمدی- درام آمریکایی رو میبینم و خب اونا انگلیسی صحبت میکنند، در نتیجه زمانی که من با خودم صحبت میکنم و البته اصطلاحات رایج اونا رو استفاده میکنم، ضمیر ناخودآگاهم یاد اونا میفته و غنج میره! درسته!
و در مورد کامل بودن یا نیودن زبانهای مختلف یادم هست علما در آخر به نتیجه نرسیدند انگار، یادم هست ه*و*م*ن ب*ی*ر*ا*م*ی میگفت انگلیسی خیلی پرفکته و لغت مغت زیاد داره و اینا،یه زمانی میگفتن عربی خیلی کامله و چی و چی ... خلاصه نیدونم!



No comments:

Post a Comment