با سلام و احترام
خب قرار بود بگم که در دو ماه گذشته چی کارا کردم.
والا امتحانهای ترم که تموم شد، سمینار شروع شد! صاحب جوبلانی هم رفته بود مشهد برای دفاعش و گیر افتاده بود. خب من توی مسیر مشهد و تهران در رفت و آمد بودم. سفر این سری مشهدم خیلی خوب بود البته دو بار بیشتر نتونستم برم حرم، از بس راه دوره و ماشینم نبود و هوا هم سرد بود و خودم هم کار داشتم و ...، حتی به پدیده عزیز و رستوران چهارفصل هم نتونستم سری بزنم و شیشلیکی مشت نوش جان کنم. البته شیشلیک رو در معیندرباری نوش جان کردم، بسیار هم خوشمزه بود ولی خب شما که میدونید شیشلیک و ماهیچه پدیده چیزه دیگهایه! خلاصه که بعد که بالاخره بعد تحویل سمینار و سرکار رفتن توسط دکتر اکبری برای درس CNM رسیدم وطن، ص.ج رو پیچوندم و با مامان اینا رفتم جنوب، والا تا حالا مو جنوب نرفته بودم، منظور از جنوب بندرعباس و بروبچ میباشد، unfortunately بنده هنوز موفق به زیارت بوشهر و غیره نشدم. و بندرعباس رو زیاد دوست نداشتم چون شلوغ بود و گرم و قشنگم نبود، حالا شایدم مامان اینا منو جاهای قشنگش نبردن ولی ... آها راستی بخش دریاش خوب بود. ولی حیف که کثیف بود. آما قشم رو دوست میداشتم، ما رفتیم بندر پل، از اونجا ماشینهامون رو گذاشتیم توی هاورکرافت، 20 مین طول کشید تا رسیدیم بندر لافت، از آنجا دوان دوان رفتیم درگهان و افتادیم روی اجناس! من در به در دنبال کنوود تیتانیوم شف بودم که اصلا نمیدونستن چی هست، بعد که توضیح دادم یه آقای بامرامی بود که گفت خانوم اینجا خودتو علاف نکن که پیدا نمیکنی، برو همون تهران بخر یا برو خود قشم نمایندگی کنوود ببین هست یا نه. بعد پرسیدم چقدر با تهران اختلاف قیمت دارن گفت فوقش پنجاه تومن! با خودم گفتم این همه بار کشی که چی، البته الان یادم اومد اونجا قیمت کردم گفت 750، چند روز پیش قلهک بودم از آقای کنوودی پرسیدم نهصد و خوردهای بود، ای بابا! امیدوار هستیم تفکر مثبت جواب بده و من کنوود شف رو جذب کنم والا قدرت خریدم در اون محدوده نیست، البته امروز یه حساب کتابایی کردم، گفتم اگه ایشالا بعد عید بیزینس کامپلکس نتورکم شروع بشه، و بتونم ماهی 2-3 تومن دربیارم، جایزه دکترا قبول شدنم برای خودم، کنوود شف میخرم. چه بساطی شده همش باید خودم، خودمو تشویق کنم.
امروز از قلهک که برمیگشتم، رفتم همونجا که قبلا ازش نیمچکمهها رو خریده بودم، همون موقع بار براشون رسیده بود، یه آقای تپل مهربونی هست و یه آقا کوچولو که به آدم کمک میکنه کفش پاش کنه و اینا، خلاصه که در کمال شادی یه صندل خوشگل تابستونی خریدم و بعد فکر کردم به اینکه خب حالا با چی بپوشمش، چون رنگش سفیده، دلیل خری منم اینه که مشکی نداشت! حالا شایدم بد نباشه، یادتونه من زمانی قرار بود الگوی لباس پوشیدن افراد محجبه رو عوض کنم و میل بدم به رنگهای شاد، هنوز موفق نشدم ولی شاید این شروعش باشه، البته اگه وزن و اندام قشنگم یاری کنه! خب هپی اند هلثی کفشه رو خریدم و اومدم. آقا تپلی هم فکر کرده من روی گنج خوابیدم، قصد داشت یه دمپایی دیگه+ یه کفش دیگه هم بهم بده ولی من دیگه مقاومت کردم، دلیلشم این بود که حسابم خالی بود نه فکر کنید که گولشو نخوردم! قیمت هم که حدود صد و پنجاه.
دوان دوان رفتم مولوی، رفتم بازار پارچه که البته دیگه بازار پارچه نبود، همش پرده بود و چه پردههایی! آخ نمیدونید که دلم ضعف رفت. یکی از یکی خوشگلتر. به عنوان مثال هیچ وقت فکر نمیکردم رنگ بنفش برای پرده چیز خوبی از آب دربیاد، آقا باید بودید و میدید چی درآورده بودن. چه طرحهایی، چه مدلهایی، واقعا که لذتی بس وافر بردم و در انتظار روزی هستم که 4-5 تومن پول داشته باشم و برم برای خونه پرده بخرم. مخصوصا که پردههای خونه ما خیلی زشت هستن. بله زشت و این واقعیتی هست که نمیشه ازش فرار کرد. البته این پرده خوشگلا شاید برای ما مناسب نباشه چون واقعا خیلی مجلسی و برای پذیرایی ناهارخوری ان و مادام که پذیرایی ناهر خوری ما به پایین منتقل نشده فایدهای ندارن. و دوست دارم اتاق خواب و هال رو که بیشتر رفت و آمد توش هست، فانتزی بزنم. خب پس شاید تونستم حداقل برای خواب زودتر دست به کار شم. بله امیدوارم!
و یک پارچه خیلی خیلی خوشگل خریدم، نمیدونم والا ... من نیاز به یک روانشناسی کلی دارم. آیا اون قسمت از سریال فرندز رو به خاطر میارید که مونیکا رفته بود چکمه خریده بود که خیلی گرون بود، و البته خوشگل و دلیل اصلی خریدنش این بود که یارو فروشنده جوری بهش نگاه کرده که انگار تو نمیتونی این چکمهها رو بخری. ممکنه که من به همچین بیماری مبتلا باشم، یادم هست از دوران راهنماییام که یکبار که با فزرانه سر لباس عروس دخترعموش صحبت میکردیم، گفت مادرشوهرش اینا رفتن دنبال گرونی و نه قشنگی، اون زمان بنده ذکر کردم که منم تمایل دارم چیز میز گرون بخرم. البته که هرگز بعد زیبایی فراموش نمیشه آما ... خب حالا من نمیدونم واقعا بیماری رو دارم و یا اینکه این روزها چیزهای خوشگلتر واقعا گرونترن. و البته ضربالمثلی هست که میگه شما هر چقدر پول بدید، همون اندازه هم آش میخورید!
اجازه بدید نگاه دقیقتری به این مسئله بیاندازیم و با مرور اتفاقاتی که امروز افتاده مسئله رو تا جایی که میتونیم حل کنیم. ابتدا رفتم توی مغازه و خب یه سری پارچههای گلدارشو دیدم. اول آبی نفتیه رو آورد، بد نبود، متر ی180، بد نبود ولی خیلیم چشم منو نگرفت، آها یک نکته جواب این سوال پاسخگوی ماست: آیا پس از شنیدن اینکه این پارچه اروپاییه و فلانه و اگر قیمت براتون مسئلهای نیست؛ پارچههه چشم منو گرفت و یا ... نگاه کنید، اول آبی نفتی متری 180 خب گرون بود و بد نبود، اما هدف من صورتی خاکستری بود، صورتی اولی که متری یادم نیست، صورتی دومی متری 120 که خیلی خوشم نیومد، البته زشت نبود ولی چشم منو هم نگرفت. خب من داشتم همچنان نگاه میکردم و فکر میکردم که ....
البته گفتن این نکته از سوی مادرم که تو همش چیزهای آنچنانی میخری در ضمیر ناخودآگاه من حتما موثر بوده ... نمیدونم والا آیا ما ناخودآگاه به دنبال کسب رضایت مادرانمون هستیم؟ مثلا اکرم هماتاقم اصلا از مامانش راضی نیست، خداییش هم شنیدهها نشون میده که مامانش خب باید بهتر از اینا رفتار میکردن؛ اما اکرم مصرانه میخواست لاغر بشه چرا چون مامانش فکر میکرد که چاقه درحالیکه اصلا، اکرم قد بلند، خوشگل و بسیار متناسب هست! من البته همچین مشکلی ندارم ولی متوجه شدم که خیلی برام سخت هست که قبول کنم مامانم اشتباه هم میکنه ... و با علم به این نکته که الان داره اشتباه میکنه ناراحت نشم مثلا به خاطر یه موضوعی، یعنی منظورم اینه که با وجود اینکه میدونم داره اشتباه میکنه ولی وقتی نظر اشتباه رو میشنوم بازم ناراحت میشم! ای بابا خیلی قاطی شد.
خلاصه من همچنان داشتم نگاه میکردم چون واقعا چشمم چیزی رو نگرفته بود، بعد گفت البته چیزای دیگم داریم که اونا دیگه خیلی زیاد میشه قیمتش، و بله ... قیمت برای من خیلی مسئله نیست و فروشنده این پارچه رو آورد همراه با ذکر این نکته که اروپاییه و فلانه و اصلا جای دیگه اینو ندارن و ... و خب وقتی دیدیمش خب خیلی خوشگل بود و متری 220، آها مسئله همینجاست که این گفتهها چقدر در من موثر بوده ... الان رفتن دوباره پارچههه رو دیدم، خب باید بگم که واقعا قشنگه یعنی ظرافت و مدلش واقعا با انواع مشابه دیده شده متفاوته ... یعنی مثلا با اونی که ملیحه خانم خودش داشت، خب گلهای کار شدهای که تا حلا من دیده بودم، همه با خود پارچه درست شدن اما این یکی اینجوری نیست و دونه دونه گلهاش کار شده و گیپور و اینا داره ... خلاصه واقعا ظریفتره و منم که دنبال گلهای ریزتر بودم که منو کوچولوتر کنه و خب اون خوشگله متری 230 که همش گل بود. فعلا فکر میکنم که تقصیر من نیست و جو هم منو نمیگیره، بلکه سلیقهام اینجوریه که خفن میپسنده ... حالا باید برم و با خیاط و بر و بچ مشورت کنم، اگر اونا موافق بودن که این واقعا تکه و فلانو بهمان و اینا، اون وقت نظریه سطر قبل من تایید میشه ... بله درسته باید برم به خود ملیحه خانم مراجعه کنم، چون پارچه شناسه و چیزی در مورد گرونه و اروپا و اینا هم نمیدونه ... اگر اون گفت که تکه و از اینا ... حله!
خب دیگه خسته شدم، فعلا بای