Tuesday, August 21, 2012

91/5/31


پریروز عید فطر دو روز تعطیلی
روز اول: م تمامشو خوابید که البته خیلی عجیب نیست. به مدت 5 ساعت 10 اینا بیدار شد، ماکارونی خورد، هیولاها در برابر بیگانگان دید، منم دیدم خیلی بامزه بود. باز خوابید. شب من خمیر اسکون کافه شمشیری رو درست کردم، برای دفعات آتی خمیرشو کاملا کاملا باید نازک پهن کنم و اگر خواستم به خورد م بدم، باید یکم روغن بزنم بهش، یکم فقط یکم خشکه والا از لحاظ زمان آماده سازی great!
دیروز صبح رفتیم پیش مامان اینا، خونه دکتر ارنست، ناهار جوجه و قرمه سبزی با سبزی های مخصوص شاس که از شمال رسیده، من با م چای روی آتش درست کردم، مزه دود و خاکستر میداد :دی! با باقلوا، خوب بود خوش گذشت، عصرم رفتیم پهلو مامان م اینا، خیلی خوش گذشت. قرار شد مامان ن، چینی قدیمی هاشو از م پس بگیره، بده به من. فردا زنگ میزنم یادآوری میکنم! تو فکرم کدوم طبقه بوفه رو خالی کنم براش! راستی مامان ن برام بستنی هم خرید : دی بستنی چمن، خوشمزه ه ...

No comments:

Post a Comment