Monday, October 29, 2012

تهچین

سلام
برای تهچین به اندازه دیس تفلونه  بزرگه میشه 5 تا پیمانه برنج، یک مرغ کامل و 6 تا تخم مرغ. کاملا اندازه و مناسب هست.  خیلی عالیم دراومد! و تعداد هم 12 تا برش نسبتا بزرگ درمیاد که دو تاش خیلی زیاد میشه و یکیش هم به تنهایی کمه ولی سایر پلوها هم براش مناسب نیستن. اگر به جای خورش دیشب سوفله رو درست کرده بودیم خیلی خیلی بهتر بود!

Saturday, October 27, 2012

میخواستم راجع به دنیای موازی بنویسم و اینکه ایشالا توی یکی از اونا من وزن ایده آلم هستم، پست گیس طلا رو خوندم حالم گرفته شد بیخیال اندام شدم!

Tuesday, October 23, 2012

And so sad!


بر خورد واجب و لازم میدونم که بدین وسیله یادی کنم از مرحوم احمد قابل ...
باشد که هرگز فراموش نشوند افرادی که آزاد بودند و آزاد رفتند.
به امید روزی که من هم از غم نان رها بشم و تنها به عشق فکر کنم.
کجا دانند حال ما
سبکباران ساحل ها 

Sunday, October 21, 2012

و دفاع کردیم ...


به سلامتی و شادی این پایان­نامه قشنگ منم تموم شد ...
البته هنوز که نه، انقدر اوضاع جلسه دفاع بد پیش رفت که یکی از داورها می­خواست اصلا قبول نکنه ... فکر کن! بعد اون همه زحمت و اون همه تشویقی که من از استادم دریافت کردم، همچین جلسه دفاعی واقعا نوبره!
به هرحال بنده اصلا روحیه ام رو از دست ندادم. جلوی استادا که اصلا همچنان لبخند به لب بودم، امروزم که استاد میل زد گفت نتایج 100 درصد قابل چاپ شدن هستند، دیگه کلا خیالم راحت شد. والا از دوران لیسانس بنده هرگز معدل خوبی نداشتم، دلیلش بخشیش بر من پوشیده هست و بخشیش نیست. یه خورده که خودم تنبلم، یه خورده هم که خوشم نمیاد امتحان بدم و اینا. اصلا من آدم امتحان نیستم. من آدم کار منظمم. حوصله ندارم یه شب درس بخونم مگه زوره!
بله خلاصه جای کسی خالی نبود زیاد ... منم بعد جلسه هان فهمیدم، بیشتر بهت زده بودم تا دپرس. بعدم دویدم اومدم خونه، توی راه یکم یکم دپرس میشدم و خوب میشدم. دیروز صبج شروع به بازیابی شدم، یه خورده با ب کوچولو دعوا کردم، بهش گفتم که همتون رو ول میکنم، خودم میرم خارج. اونم کم نیاورد گفت به دمم وصله و برم کارا رو انجام بدم تا اون بیاد. همچین همسر فداکاری دارم من! و بعد به دکتر میل زدم، گفتم این و اون. اونم صبح میل زده که مادر چیزی نیست، نتایج خوبن و فقط سر جلسه داورو گیج کردی. و من الان خوشحالم. شاید دلیل اینکه داورو گیج کردم، این بوده که 1-2 تا سوال اون، سوال خودمم بود. خودمم کامل توجیه نبودم و از طرفی فکر میکردم مطالعه موردی روی این مسئله خوب انجام نشده! لذا خود و داور رو گیج نمودم. تنها کسی که این وسط خوب توجیه بوده، استاد مهربانم بوده و علی رغم اینکه بعد جلسه اذعان کرد که نمیدونم اینو فراموش کردم بهت بگمو و اونو فراموش کردمو چی و چی، بهرحال زحمت فراوانی کشیده و خداوند خودش و همسر خوشگل موشگلش و دختر کوچولوشون رو که معلوم نیست اون دیگه با وجود این مامان و بابا چقدر کوچولو موچولو و خوشگل هست رو، به سلامت دارد!
و خداوند مهربان ما ممنونیم. واقعا که به دل من راه میای، قرار بود در پایان تحصیلات فوقم من دو تا پیپر ژورنال داشته باشم که دارم ایشالا. الیته من معدل رو هم گفته یودم ولی به نظر میرسه که چون مهم نبوده تو گفتی بیخیال جوبلانی جون. وقتی تو گفتی من کی باشم که بخوام بگم نه و آره.
وی لاو یو
!p.s: watch this : http://hiddensongzzz.blogspot.nl/2012/10/blog-post_22.html what a nice telepathy